nedaieshabnam

the one who builds a palace inside the heart

is lover

but the one who gives the heart as a palace

is friend

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,| ساعت 15:25| توسط neda|

امشب شب عروسی ماه و خورشید است. آسمان، جلوی قدم‏هایشان دامن می‏ گسترد.
نسیم، دیوارهای کوچه را غرق بوسه می‏کند؛ و ندای زیبای تکبیر، موسیقی شادترین عروسی هستی می شود.
چه مبارک شبی است امشب…
عیدتون مبارک

نوشته شده در چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:,| ساعت 21:45| توسط neda|

ام الفضل دختر مامون بود.مامون بعد از شهادت امام رضا (ع) امام جواد (ع) را از مدینه به بغداد طلبید و امام جواد (ع) را ناگزیر کرد که با دخترش ام الفضل ازدواج کند و این ازدواج سر گرفت.امام جواد (ع) پس از مدتی با همسرش به مدینه بازگشت و سالها از زندگی مشترک ایشان گذشت.امام جواد (ع) از ام الفضل داراری فرزندی نشد و عقیم بودن ام الفضل مسلم شد.امام جواد (ع) با بانویی به نام سمانه ازدواج کرد و در سال 213.ق امام هادی (ع) را برای امام جواد (ع) به دنیا آورد.این امر انگیزه ای شد تا ام الفضل کینه امام جواد (ع) را به دل گیرد و با آن حضرت بدرفتاری کند.چون که معتصم به قدرت رسید،با همدستی برادرزاده اش جعفر (پسر مامون) توطئه قتل امام جواد (ع) را طرح کردند و اجرای آن را به ام الفضل سپردند.دستهای مرموز این مثلث پلید و شوم به کار افتاد تا گل وجود امام جواد (ع) را در بهار زندگی پرپر نمایند .
معتصم در سال 220.ق امام جواد (ع) را مجبور به عزیمت به بغداد کرد.امام با همسرش ناگریز از مدینه به بغداد کوچ کرد (1) هنگامی که امام جواد (ع) به بغداد آمد معتصم و جعفر پیوسته در فکر کشتن امام جواد (ع) بودند.جعفر،خواهرش ام الفضل را برای اجرای توطئه خود برگزید.
معتصم و جعفر خوشه انگور رازقی را زهرآگین کردند و محرمانه به ام الفضل دادند.
او انگور را نزد امام جواد (ع) نهاد و آن حضرت انگور رازقی را دوست می داشت،از آن خورد ساعتی نگذشت که امام احساس کرد مسموم شده است.

ام الفضل که همان دم پشیمان شده بود گریست.امام جواد (ع) فرمود :این گریه چیست؟ سوگند به خدا به فقری گرفتار شوی که قابل جبران نیست و به بلایی دچار شوی که پنهان نمی ماند.نفرین امام موثر واقع شد و پس از مدتی زخمی در مخفی ترین اعضای ام الفضل پیدا شد و او همه دراریی اش را صرف درمان خود کرد،ولی سودی نبخشید و سرانجام در نهایت فقر و بدبختی به هلاکت رسید.برادرش جعفر تیز به حال مستی به چاهی افتاد و مرد.(2)
ای روزگار اف بر تو!که با مهمان جوان و بی گناهی چنین رفتار کردی و جهان تشیع را به سوگ امام جواد (ع) نشاندی.

 

نوشته شده در دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:,| ساعت 21:6| توسط neda|

سلام به همگي

ميگم چه روزاي قشنگيه روزاي مدرسه صبح زود بايد بيدار شي يه كيف سنگين بزاري رو دوشت و بدو بدو بري مدرسه بعد جلوي در بگيرنت بگن دير اومدي اسمت چيه؟ بعد تو هم يه فاميل الكي از خودت دربياري و بگي اخ كه چه كيفي ميدهبعد بيان ناخوناتو نگاه كنن بري تو دستشويي قايم شي كه يه وقت نبينن و از نمرت كم نشه حالا شانس ما دخترا بعضي وقتا ميان صورتامونو نگاه مي كنن يه وقت اصلاح نكرده باشيميه سري همين اتفاق افتاد بچه ها به هم سيبيل قرض ميدادن

ماها تو مدرسه خيلي شريم مخصوصا من ولي نه سركلاس.....اينقد با بچه ها ميگيم و مي خنديم كه دل درد مي گيريم....اينا هم كه فقط منتظرن من يه كاري بكنم يا يه چيزي بگم بزنن زير خنده.....زنگ تفريح كه تموم ميشه ميگيم هركي اخر بياد كلاس خره (ببخشيدا بالاخره اين خرهم يه نوع حيوونه ولي اسمش بد در رفته) ديگه همه جوري به سمت كلاس مي دون كه فك همه مي افته ....ماميريم داخل كلاس بعد هركي كه وارد شد خرشدن رو بهش تبريك ميگيم....بعد بچه ها جلوي در كلاس جمع ميشن نميان تو كه يه وقت خر نشن و همديگه رو هل ميدن تو كلاس......خنده بازاريه برا خودش.....بعد كه همه اومدن سركلاس بهشون گفتم بچه ها واقعا خاك بر سرتون.....اينقد خنگيد كه فكر مي كنيد اگه من  بگم شماها واقعني خر ميشين اي خدااااا شفاي عاجل عنايت بفرما

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت: خدا جون بخاطر همه چيز ازت ممنونم.....خداجونم خيلي دوست دارم.....درسته كه مشكلم حل نشده ولي صبر و تحملشو بهم دادي.....خداي مهربونم خيلي اروم سرمو رو پاهات گذاشتم و گريه كردم و نوازشم كردي.....الان حالم خيلي بهتره.....ميدونم اگه مشكلم حل نشه حتما حكمتيه پس اعتراضي ندارم......خدايا صد هزار مرتبه شكرت

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,| ساعت 1:37| توسط neda|


آخرين مطالب
» ...
» خداي من
» شايد آخرين نوشته
» خاطرات من 10
» لذت عشق به اين حس بلاتكليفي است
» زن
» عيد غدير والاترين عيد اسلامي
» عرفه.... روز دعا و نيايش
» friend
» سالگرد ازدواج امام علي (ع) و حضرات فاطمه (س)
» امام جواد(ع)
» روزهاي مدرسه
» خاطرات من 9
» من برگشتم
» خاطرات من 8
» خاطرات من 7
» خاطرات من 6
» خدا

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت