nedaieshabnam

سلام دوستاي گلم

بابت اينكه دير به دير آپ مي كنم معذرت

اين روزا خيليييييييييييييييييييييييييي درس دارم خيلي

تازه امروز هم كه اومدم آپ كردم با روزاي ديگه فرق داره

چون امروز رو به خاطر آلودگي هوا تعطيل كردن هوراااااااااا

فكر مي كردم فقط تهران از اين اتفاقا مي افته

ديشب نشسته بودم و داشتم خيلي متفكرانه سوالات رياضي رو حل مي كردم كه دوستم زنگ زد و گفت فردا تعطيليم

فكم افتاد

توي شوك بودم

يه جيييييييييييغ زدم

يعني تو عمرم اينقد ذوق نكرده بودم

خب بريم سر اصل مطلب

ياد يكي ديگه از خاطره هاي جالبم توي چت روم افتادم

با يه اقايي  صحبت مي كردم كه ايشون چهل سالشون بود و توي شركت گاز در يكي از شهراي جنوب كه اسمش يادم نمياد كار مي كردن.........سر صحبت باز شد و بهشون گفتم اين موقع شب (فكر كنم ساعتاي يك و نيم بود) خانمتون دعوا نمي كنه كه ميايد اينجا؟

_همسر من موقع زايمان با بچم هردو فوت شدن

_واقعا براتون متاسفم چرا بعد از اين همه مدت دوباره ازدواج نكرديد؟

_چون خانمم ناراحت ميشه

 قيافه ي من=

_بعد اونوقت خانمتون ناراحت نميشه مياين با يه دختر چت مي كنيد؟

_نه چون تو جاي دختر مني

و بعدش هم منو نصيحت كردن گفتن كه دخترم اصلا به پسرا اعتمادنكن اونا خيلي مارمولكن و خيلي حرفاي ديگه

از اون موقع به بعد فهميدم عشق يعني چي......يعني هنوز حتي بعد از مرگ همسرش حاضر نشده بود ازدواج كنه.... واي چقد خانومشو از ته قلب دوس داشته.......هنوز همسرشو كنار خودش حس مي كرده كه نمي خواسته ناراحتش كنه.......خوش به حال خانومش.....از اين مردا خيلي كم پيدا ميشه.....اين روزا مردا هنوز همسرشون زندست ميرن خيانت مي كنن(حالا اقايون نياين تو كامنت ها بگين كه همه مثل هم نيستن و با هم فرق مي كنن نه خير همه مردا مثل همن  همشووووون اگه چشمشون به يه خانم خوشگل تر از خانم خودشون بيفته حتي اگه كار خاصي هم نكنن توي چشماشون يه برق خاصي مي افته قبول كنيد ديگه توي ذاتتونه)

 حالا نكشيد منو ....... يه نفر از هزار نفرتون ممكنه پيدا بشه كه اينجوري نباشه

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,| ساعت 11:15| توسط neda|

عشق رسوايي محض است كه حاشا نشود

عاشقي با اگر و شايد و اما نشود

 

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشيم

هر كسي دربه در خانه ي ليلا نشود

 

دير اگر راه بيفتيم ، به يوسف نرسيم

سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود

 

لذت عشق به اين حسِّ بلاتكليفي ست

لطف تو شاملم آيا بشود؟ يا نشود؟

 

من فقط روبه روي گنبد تو خم شده ام

كمرم غير در ِ خانه ي تو تا نشود

 

هرقدر باشد اگر دور ِ ضريح تو شلوغ

من نديدم كه بيايد كسي و جا نشود

 

بين زوّار كه باشم كرمت بيشتر است

قطره هيچ است اگر وصل به دريا نشود

 

امن تر از حرمت نيست ، همان بهتر كه

كودكِ گمشده در صحن تو پيدا نشود

 

بهتر از اين؟! كه كسي لحظه ي پابوسيِ تو

نفس آخر خود را بكِشد پا نشود

 

دردهايم به تو نزديك ترم كرده طبيب

حرفم اين است كه يك وقت مداوا نشود!


طوري افتاده گره بر دل بي تاب دخيل

كه به جز دست تو با دست كسي وا نشود


لحظه ي واشدن سفره ي حاجات شنيد

هركه از جانب تو پاسخي‌‌‍، الا نشود


اخرش بي برو برگرد مرا خواهي كشت

عاشقي با شايد و اگر و اما نشود

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,| ساعت 23:17| توسط neda|


آخرين مطالب
» ...
» خداي من
» شايد آخرين نوشته
» خاطرات من 10
» لذت عشق به اين حس بلاتكليفي است
» زن
» عيد غدير والاترين عيد اسلامي
» عرفه.... روز دعا و نيايش
» friend
» سالگرد ازدواج امام علي (ع) و حضرات فاطمه (س)
» امام جواد(ع)
» روزهاي مدرسه
» خاطرات من 9
» من برگشتم
» خاطرات من 8
» خاطرات من 7
» خاطرات من 6
» خدا

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت